روز های گذشته، متاسفانه شاهد تخریب ویرانگر باران و سیل در برخی مناطق استان مازندران بودیم. فاجعه محیط زیستی یعنی همین که بارش باران تنها طی یک شب منجر به این همه خسارت و بدتر از آن کشته شدن انسانها شود. بارانی که میتوانست امید بخش پر شدن بخشی از منابع آبی زیرزمینی استان شود حالا آیینهای شده تا کاستیها و زشتیهای رفتاری و ساختاری جامعه انسانی را نشان دهد. حال بگذریم از اینکه این آیینه به نظر برخی هنوز آنقدر زنگار گرفته است که نمیبینند آنچه که باید. برای همین اسمش را میگذارند "بلای طبیعی". وقتی میگویی بلا، تکلیفت را مشخص کردهای، خودت را کنار کشیدهای. سلب مسئولیت.
ولی در این آیینه نگاهی بیاندازیم.
گل و لای زیادی که به شهرها و خیابانها سرازیر شده، (و واقعا این بار بسیار زیاد مشاهده میشود) نتیجه عملکرد کارخانههای شن و ماسه است. داریم اکوسیستم رودها را از بین می بریم.
خانه ها و سازههایی که در مسیر رودها صدمه دیدهاند، نتیجه مجوزهای ساخت است که معلوم نیست با چه بهایی طاق زده شدهاند.
جادههایی که بارانی چند ساعته یک لقمه چپش میکند، کار همان مسئول و مهندس و بیتدبیرانی است که فکر میکنند توسعه یعنی جاده و جاده یعنی راهی از بتن و قیر و سازه. پس دیوارهها چه میشود؟ برای رودخانه و بستر آسیب دیدهاش چه فکری شده است؟ پس ...
ما مدرنیته و توسعه را به بدترین شکل ممکن فهمیده ایم و به بدترین شکل ممکن تجربه میکنیم. توسعه ای که قرار است امنیت و از آن مهمتر حس امنیت را از کاربرانش بگیرد به چه دردی میخورد؟ توسعهای که به بهانه گردشگری، میلیاردها پول و سالها زمان را تبدیل به بزرگراه میکند و آنوقت همان، جان گردشگرش را میگیرد، چه نوع توسعهای است؟ من که اسمش را میگذارم "حماقت محیطزیستی".
«حماقت محیط زیستی» به این معنی که ساختار به بهانه توسعه و عاملیت به بهای توسعه، هر دو از شانههای محیط زیست بالا می روند و هنوز به قله (توسعه) نرسیده با مغز بر زمین کوبیده میشوند و باز نمیفهمند چرا. یا نمیخواهند بفهمد چرا.